هادی اکبری

این کاشی نوشته قرآنی تو حرم عبدالعظیم حسنی در شهر ری نصبه و حتی تو یکی از دیدار های امام خامنه ای بالای سرشون این تصویر رو زده بودند.

بنده به بهانه این کاشی نوشته قرآنی ، سبب نزول کل آیه و کمی تفسیر و شبهه ای از اهل سنت و پاسخ به آن را با استفاده از تفسیر کلامی أطیب البیان نوشته ام که امیدوارم مفید واقع شود.

کاشی آیه 40 سوره توبه

camera:dony hx1,tehran,rey,abdol azim hasani shrine-- hady akbary



[سوره التوبة (9): آیه 40]

إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (40)

ترجمه آیت الله مکارم شیرازی دام عزّه:

اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد (و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت) آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالى که دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت) در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مى‏گفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در این موقع، خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشکرهایى که مشاهده نمى‏کردید، او را تقویت نمود و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار داد، (و آنها را با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آیین او)، بالا (و پیروز) است و خداوند عزیز و حکیم است.

ترجمه اطیب البیان :

اگر شما پیغمبر را یارى نکردید پس بتحقیق خداوند او را یارى فرمود  زمانى که خارج کردند او را کسانى که کافر بودند دو بدو زمانى که این دو در غار بودند زمانى که میگفت بهمراه خود محزون مباش محققا خداوند با ما است پس خداوند نازل فرمود سکینه و اطمینان قلب را بر او و تأیید فرمود او را بلشگرى که آن لشگر را نمیدیدند و قرارداد کلمه کسانى که کافر بودند زیر و کلمه خداوندى را بالا و خداوند ریزه‏کار و دانا بحکم و مصالح است.أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏6، ص: 221

کلمة الله : کلمة اللَّه اطلاق بر آیات شریفه قرآن میشود زیرا کلام الهى است و بر دین  الهى میشود مثل وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا توبه آیه 40، و بر حجة الهى از انبیاء و اوصیاء میشود مثل وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ نساء آیه 160، و در اخبار زیادى بالغ بر ده حدیث داریم که این آیه شریفه بین دو چشم هر امامى یا بر عضد هر امامى ما بین کتفین على الاختلاف الاخبار نوشته شده، و نیز در اخبار بسیار در باب زیارات و خطب و غیر اینها اطلاق کلمات اللَّه بر ائمه علیهم السّلام شده‏                    أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص: 180

شرح قصّه اینکه مشرکین مجلس شورى تشکیل دادند بنام دار الندبه که در مورد حضرت رسالت صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم چه عملى انجام دهند، بعضى گفتند یک نفر را معین کنید برود او را بکشد سپس مجموعا دیه آن را به اهلش میدهیم، بعضى گفتند او را حبس میکنیم، بعضى گفتند او را اخراج بلد میکنیم، شیطان بصورت پیر مرد نجدى آمد و بعد از آنکه نظریه آنها را رد کرد

نظریه داد که از هر قبیله یک نفر انتخاب شود و مجموعا بر بستر او بریزند و او را بقتل برسانند بنى هاشم با تمام قبائل نمیتوانند طرف شوند ناچار بدیه راضى میشوند میان قبائل قسمت میشود و شب اول ربیع دور خانه حضرت را گرفتند، پیامبر حضرت على علیه السّلام را بجاى خود خوابانید و از خانه خارج شد و چشم‏هاى آنها آن حضرت را ندید، در راه بابى بکر برخورد کرد او را همراه خود برد و در غار ثور بیرون مکه مخفى شدند عنکبوت درب غار را تنید و کبوتران خانه ساختند و تخم گذاشتند و بر آن تخمها خوابیدند، مشرکین بعد از طلوع فجر در خانه حضرت بالاى بستر آن حضرت آمدند دیدند امیر المؤمنین علیه السّلام بجاى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم خوابیده آن حضرت را بسیار اذیت کردند و گفتند باید برویم به پى جویى حضرت رسالت [ص‏] شخصى از مشرکین بنام ابى گرز که جاى پا را میشناخت برداشتند و آمدند تا آنجا که حضرت بابى بکر ملحق شده بود گفت این جاى پاى ابى بکر یا ابى قحافه است تا رسیدند پاى غار گفت اینجا یا بآسمان بالا رفته یا بزمین فرو رفته زیرا اگر در غار رفته بود تارهاى عنکبوت پاره شده بود و کبوتران پرواز کرده بودند و خداوند ملکى را فرستاد بصورت سوارى درب غار بآنها گفت بروید در شکافهاى این کوه‏ها در جستجوى آن حضرت آنها رفتند سه روز حضرت در غار بود تا امیر المؤمنین علیه السّلام وسائل حرکت آن حضرت را مخفیانه از مرکب و اسباب مسافرت را فراهم کرد حضرت از آنجا هجرت فرمود بمدینه طیبه.

تنبیه مهمّ- عامه باین آیه شریفه تمسک کردند بر خلافت ابى بکر به اینکه این آیه مشتمل بر فضائل او است و کسى که داراى این فضائل باشد لایق خلافت است اما فضائل- پنج فضیلت در این آیه هست:

 1- إِلَّا تَنْصُرُوهُ عدم نصرت مشرکین واضح و روشن است که در مقام قتل آن حضرت بودند فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ نصرت خداوند باین بود که چشمهاى آنها کور شد و آن حضرت را حفظ فرمود تا از چنگال آنها نجات یافت إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا که سبب خروج آن حضرت شدند و نگذاشتند در مکه بماند ثانى اثنین و أبا بکر ثانى آن حضرت شد و کسى که در مراتب ثانى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم باشد لیاقت دارد.

2- إِذْ هُما فِی الْغارِ مصاحب حضرت و معیت با او در غار سبب فضیلت اوست

 3- إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ و کسى که صاحب رسول اللَّه باشد لیاقت خلافت دارد

 4- لا تَحْزَنْ و کسى که مورد تسلیت حضرت باشد اینهم لیاقت میآورد

 5- إِنَّ اللَّهَ مَعَنا و البته کسى که خدا با او باشد داراى لیاقت میشود

فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ ، سکینه از ماده سکون بمعنى سکون نفس و اطمینان قلب بوعده الهى در حفظ آن حضرت و نجات از مشرکین وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ ملائکه حفظه که مأمور شدند بر دفع دشمنان و اغفال آنها لَمْ تَرَوْها که آنها ملائکه و جنود الهى را نمیدیدند.

وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى‏ بنحوى که دستگاه شرک و بت‏پرستى از خطه حجاز برچیده شد و بکلى از بین رفت طوعا او کرها وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا کلمه توحید و رسالت تا کجا کشیده شد وَ اللَّهُ عَزِیزٌ عزت مقابل ذلت و چه عزتى است که مقابل عزت الهى باشد با آن قدرت و علم و سایر صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه و بمعنى ریزه‏کارى هم آمده است بقرینه حکیم که عالم بجمیع حکم و مصالح است.

 [و اما جواب از وجوهى داده میشود]

جواب اول این جهاتى که ذکر شد بقدر خردلى دلالت بر فضیلت ندارد.

اما وجه اول- ثانى پیغمبر در غار بود نه در فضائل نبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و چه بسیار پیغمبران با کفار و مشرکین در یک مکان مجتمع میشدند مثل ابراهیم و نمرود، موسى و فرعون بلکه ائمه با معاندین و علماء با مخالفین و عدول با فساق و غیر اینها بعلاوه اگر ثانى شدن فضیلتى داشت باید أبا بکر افضل از پیغمبر باشد زیرا خداوند پیغمبر را ثانى ابى بکر فرموده.

و اما وجه دوم- معیت دلیل بر فضیلتى نیست دو نفر با هم در یک مکان بودن دلیل نیست بر اینکه هر دو داراى کمال یک دیگرند.

و اما وجه سوم- صاحب بمعنى مصاحبت در طریق است و کافر و مؤمن هم ممکن است با هم مصاحبت کنند در قرآن مجید میفرماید قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ الایة کهف آیه 35، و در اشعار گفتند:

انّ الحمار مع الحمار مطیة             و اذا خلوت به فبئس الصاحب‏

 و اما وجه چهارم- دلیل است بر اینکه أبا بکر اطمینان بوعده الهیه و فرمایش پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نداشت و الّا محزون نمیشد و احتیاج بکلمه لا تحزن نداشت و اما

وجه پنجم معیت خدا نسبت بتمام مخلوقات است میفرماید ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ‏

 و اما جواب دوم از این وجوه اینکه بر فرض غمض عین از جواب اول و ثبوت فضیلتى از براى او چه دلالت بر خلافت و امامت و وصایت دارد کدام شرائط امامت در او بود آیا داراى مقام عصمت و طهارت بود آیا عالم بجمیع ما یحتاج الیه الامة بود آیا متخلق بجمیع اخلاق حمیده بود آیا داراى معجزه بود آیا نصّى بر خلافت او بود احدى ادعا نکرده.

و اما جواب سوم این آیه مشتمل بر مثالبى است نه فضائلى، یکى آنکه مورد سکینه نبود و الا میفرمود فانزل اللَّه سکینته علیهما با اینکه در چند آیه قبل میفرماید ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ آیه 26، و کشف میشود که اصلا ایمان نداشته و قابل نزول سکینه نبوده.

دیگر آنکه قابل تأیید بجنود الهى نبود که فرمود ایّده و نفرمود ایّدهما دیگر آنکه اطمینان بوعده الهیه و فرمایش نبى نداشت و الا محزون نمیشد و احتیاج بخطاب لا تحزن نبود.           أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏6، ص: 222

** بهتر است برای فهم بهتر قضیه لیلة المبیت ، سخنرانی حجة الاسلام مهدی طائب پیرامون دشمن شناسی را گوش دهید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی